یکی قرص قمر را،یکی ساق شجر را
شکافیده دگر نهر ،دگر تارک سر را
درخت و مه و آن نهر ، همویش که چنین کرد
دوباره چو بفرمود ، دگربارش قرین کرد
ولیکن چه عجب بود حرامی سر حیدر
چو بشکافت نه دیگر بشد جفت به هم بر
بکاویده چنان سر، چه راحت به تکی ضرب
که صد لشکر کفّار ، نیارند که اش حرب
رسیده است که آیا مرادی به مرادش ؟
بشد حیف بدان سیف چنان عمر و معادش
درباره این سایت